آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

ناز نازی مامانی و بابایی

نور خورشید

امروز پنجمین روز که به خونمون نور دادی امروز صیح ئقتی پرده اتاق رو زدم کنار تا نور خورشید بتابه تا نور خورد تو صورتت دستت رو گرفتی جلو چشمت   فدات شم که اینقدر گلی 11/15 ...
13 اسفند 1392

خاطرات روز اول

دخترم آیلین الان ساعت شش بعدازظهر شما ساعت یک تقریبا همزمان با اذان بهه دنیا اومدی روز پر استرسی بود مامانیت اول رفت تالار زایمان واسه زایمان طبیعی ولی انگار قرار نبود دردهای زایمان با وجود آمپول فشار شروع بشه بعد از نیم ساعت دارو گرفتن با نظر خانم دکتر مشهدی آماده شدن واسه زایمان سزارین خیلی استرس داشتم وقتی رفتم تو اتاق عمل یاد فیلم ها افتادم دیدن مانتیور رصد قلب و چسبودن چندتا سیم به سینم خیلی نکرانم کرد همش فکر می کردم زیر عمل می میرم ولی خدایش کادر خیلی خوبی تو اتاق عمل بودن و با صحبت کردن سعی می کردن آرومم کنن دکتر که اومد تو اتاق بم گفت نسترن نترسی می خام بتادین بریزم بعد از اون به یه خواب عمیق فرو رفتم وسط عمل یه چیزایی میشنیدم ...
13 اسفند 1392

اولین سکسکه

امروز جهارمین روز که به دنیا اومدی و زندگی ما رو نورانی کردی ساعت حدود سه بود که اولین سکسکه رو شروع کردی دخترم با هر سکسکه همه هیکلش تکون می خورد خاله مولود هم به شکم خوابوندت تا خوب بشی   ...
10 اسفند 1392